ارسال به دیگران پرینت

ملانصرالدین | حکایت از ملانصرالدین | حکایتهای جالب و طنز از ملانصرالدین

حکایتهای خیلی جالب و طنز از ملانصرالدین

ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند. در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند.

حکایتهای خیلی جالب و طنز از ملانصرالدین
ملانصرالدین شخصیتی است که داستان هایش تمامی ندارد و هنوز که هنوز است حکایات بامزه ای که اتفاق می افتد را به او نسبت می دهند و حتی او را با بسیاری از موضوعات امروزی همساز کرده اند. ملانصرالدین در کشورهای آمریکایی و روسیه او را بیشتر با شخصیتی بذله گو و دارای مقام والای فلسفی می شناسند.حکایتهای ملانصرالدین بسیار معروف است. 
 

حکایت ملانصرالدین از آب رفتن روزها

چند نفر بر سر اینکه چرا روزهای زمستان از روزهای تابستان کوتاهتر است با هم بحث و جدل کردند و چون به نتیجه ای نرسیدند رفتند پیش ملا و گفتند: ملا قضیه از این قرار است حالا بین ما داوری کن و بگو که کدام یک از ما درست می گوییم. ملانصرالدین گفت: این که معلوم است! مگر وقتی پارچه را آب می کشند کوتاهتر نمی شود؟همه گفتند چرا! ملا گفت: خوب! روزها هم در زمستان با اینهمه آب و برف و باران آب می کشند و کوتاه می شوند.

 

حکایت ملانصرالدین از هلال ماه

ملانصرالدین شب اول ماه به شهری رسید و دید مردم روی پشت بامها جمع شده اند و با انگشت به آسمان اشاره می کنند و هلال ماه را نشان می دهند. ملانصرالدین زیر لب گفت: عجب آدمهای دیوانه ای، مردم این شهر برای دیدن ماه به این کم نوری چقدر به خودشان زحمت می دهند و نمی دانند که در شهر ما وقتی قرص ماه قد یک سینی بزرگ می شود کسی به آن نگاه نمی کند.

 

حکایت ملانصرالدین از قاضی و کوزه عسل ملانصرالدین

ملا نصرالدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تائید میکرد ولی از بخت بد وی، قاضی اصلاً کاری را بدون باج انجام نمی داد.
ملا نصرالدین هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تائید سند را به انجام برساند این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل ریخت بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و پیش قاضی رفت و کوزه را هدیه داد و درخواستش را اعلام کرد .

قاضی به محض اینکه در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی درنگ سند را تائید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند.

چند روز گذشت قاضی به نیرنگ ملا نصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیام داد که در سند اشتباهی شده است
ملا به فرستاده قاضی پاسخ داد از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزه ی عسل است.

تصویر

 

حکایت گدایی ملا نصرالدین

ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد.

تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست می انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن هایم. شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام.

«اگر کاری که می کنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.»

 

خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

 

خانه عزاداران

روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم!
ملا گفت: لیوانی آب بده!
دخترک پاسخ داد: نداریم!
ملا پرسید: مادرت کجاست:
دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است!
ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!

 

ملانصرالدین و لباس نو

روزی ملا ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به تعارف نکرد!
ملا ه خانه رفت و لباسهای نواش را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نواش تعرف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.

 

شیرینی خوردن ملانصرالدین

روزی ملا از شهری می گذشت، ناگهان چشمش به دکان شیرینی فروشی افتاد به یکباره به سراغ شیرینی ها رفت و شروع به خوردن کرد.
شیرینی فروش شروع کرد به زدن او، ملا همانطوریکه می خورد با صدای بلند می خندید و می گفت: عجب شهر خوبی است و چه مردمان خوبی دارد که با زور و کتک رهگذران را وادار به شیرینی خوردن می کنند!

 

آرایشگاه رفتن ملانصرالدین

روزی ملا به دکان آرایشگری رفت آرایشگر ناشی بود و سر او را مدام می برید و جایش پنبه می گذاشت.
ملا که از دست او به عذاب آمده بود گفت: بس است دست از سرم بردار، نصف سرم را پنبه کاشتی بقیه را خودم کتان می کارم!

 
 
 
بیشتر بخوانید: 
 

ملانصرالدین و حکایت خنده دار درد عجیب!

ملا را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان، ملا نصرالدین، در ترکیه نصرتین هوجا (خواجه نصرالدین) و در عربستان جُحا (خواجه) می‌نامند.




 

حکایت خنده دار خروس ملانصرالدین

ملا نصرالدین در ایران بیش از هر جای دیگر به عنوان شخصیتی بذله گو اما نمادین محبوبیت دارد.




 

حکایت طنز ملانصرالدین و مجلس عروسی!

ملانصرالدین را یکی از حکمای طنزپرداز و شوخ‌طبع در تاریخ جهان لقب داده‌اند. چرا که در میان ملت‌ها کمتر نماد بذله‌گویی و شوخ‌طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است.

 

منبع : ساعد نیوز
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • غلامرضا ارسالی در

      حکایتهای ملانصرالدین وبهلول بسیارزیبا ست ومرابیاددوران قدیم وصمیمیتهای قدیم میندازه خیلی ممنون ازشما

    • ایرانی ارسالی در

      هرچه درس هست از قدیمیهاست این جدیدیها هیچ درسی بجز خلاف کردن برای بعدیها ندارند

    • آ ارسالی در

      خوبه خند دار بود😸

    • ناشناس ارسالی در

      حکایت های پندآموزی هس ممنون

    • عبدالله ارسالی در

      ملا عمامه را سفید کردی آن قرمزه چیه بابا زشته

    • طاها ارسالی در

      بعضی هاش بی مزه هستند

    • آریا ارسالی در

      خیلی جاله البته اغلب مردم مطالب ملا نصرالدین رو طنز می‌دانند در صورتیکه بیشتر نکات آموزنده و حکیمانه اس در قالب طنز و در این حکایت ‌ها نکات ظریفی نهفته در مجموع خیلی بهتر از مطالبی که هیچ فایده ای ندارن مثل لباس فلان هنرمند اینجوری بود یا فلان بازیگر با فلانی رابطه دارد مطالب باید یا علمی باشه یا نکات آموزنده داشته باشه یا آموزشی باشه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه